ویاناویانا، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 13 روز سن داره

وی ویِ مامان و بابا

همدم تنهاییاممممممممممم

سلام ناناز مامان و بابا   ببخشید که خیلی وقته مامان نیمده وبتو بروز کنه   خیلی سرم شلوغه گل دخملم این روزا منتظرم زودتر اسفند برسه و تو بیای و ببینم تو چه شکلی هستی قند عسلللللل تو این چند روزه همه متوجه خوش قدمی تو شدن مخصوصا من فدای اون پاهای کوشولوتتتتتتتت که خوش قدمییییی اونم خیلییییییییی ماشالاااااا به دخمل طلای من این روزا بزرگتر شدی و من پاهای کوشولوتو که میزنی به پهلوهام به خوبی متوجه میشم به بابایی هم نشون دادم کلی ذوق کردیم دوتایی بی صبرانه منتظر اومدنتیم ایشالا که سلامت دنیا بیای چند شب پیش نتونستم بخوابم نشسته خوابیدم خیلی درد داشتم خیلی اذ...
30 بهمن 1390

تو بخند!

-نه به ابر، نه به آب، نه به برگ، نه به این آبی آرام بلند، نه به این خلوت خاموش کبوترها، نه به این آتش سوزنده که لغزیده به جام من به این جمله نمی اندیشم .   من،مناجات درختان را،هنگام سحر رقص عطر گل یخ را با باد نفس پاک شقایق را در سینه ی کوه صحبت چلچه ها را با صبح نبض پاینده ی هستی را در گندم زار گردش رنگ و طراوت را در گونه ی گل همه را می شنوم                           می بینم   همه وقت همه جا من به ه...
21 بهمن 1390

کمد ویانای ما

دروددددددددددد به دخملکممممممممم طنازکممممممم   عسلمممممممممممم نفسممممممممم دیشب صدای اب دور تو از تو شکمم بلند شده بود و تو بی حرکت بودی کلی نگرانت شدم مامیییییییی   رفتم خرما خوردم به پهلو خوابیدم تکون که خوردی اروم گرفتم اینقده مامی رو نترسون هانییییییییی دیشب با دایی رفتیم کمدتو آوردیم زندگیممممم کمدت خوشجل شده فقط یادشون رفته بود اسمتو روش حک کنن منم تو خونه یادم افتاد!   بابا مریض بود نشد باهام بیاد ولی بعد باید از دایی تشکر کنی تازه اذیت هم شد   اتاقتو با یه ذوقی چیدم کمدتو مرتب کردم هنوز مامی تنبلت عکس ننداخته و تو وبلاگت نذاشته ولی در اول...
21 بهمن 1390

دل مامان گرفته

سلام دخملک نازمممممممممم   من فدای تووووووووووو به جای همه گلها تو بخند تو برقص   تو بمان اخرین جرعه ی این جام تهی را تو بنوش   درود ویانای ناز مامان و بابا   خوبی؟ امروز کم وول خوردیاااااااااااااااا قبول نیستتتتتتتت   امشب دل مامانی گرفته.تنهام بابا شب کاره اگر تو بودی سرم باهات گرم بوددددددددد   خیلی دوست دارم ناز گلممممممم شیکممو بزرگ کردیا بلاااااااااااااا خدا کنه خودتم تپلی شده باشی توی سونوی ٣٢ هفته که ١٨٠٠گرم بودی پشتت رو هم کرده بودی به ما و نمیتونستیم صورت ماهتو ببینیم ولی توی سونو قبلی دهنتو باز و ب...
21 بهمن 1390

میرقصی واس تولد بابا؟

" alt="" />درودددددددددددددددد به ویانا جونممممممممممم   دیشب موقع خواب یه تکونایی میخوردی حال کردمممممم بعد یه مرتبه یه تکن محکم و لرزشی رفتی و دیگه تکون نخوردی اشک تو چشام جمع شد نگرانت شدم صلوات فرستادم تا دوباره تکون نخوردی و پاهاتو حس نکردم نخوابیدم فدای پاهاتتتتتتتت     امشب تفلدهههههههه تفلده باباییتههههههه   میای واسش برقصی؟   چی؟   اول من؟ باشههههههههههههههه     حالا نوبت توهستتتتتت " alt="زززز" />     خوب برم به کارام برسم نفس باز میام   بوششششششششش   عاشقتمممم...
15 بهمن 1390

تولددددددددددددددد بابایییییییییییییییییییییی

درود بر دخمل گل مامان و بابا تو که خوبی و خوب تکون می خوری من و بابا هم خوبیم   کلی دایی ها و بابا و مامان جون حالتو میپرسن نیمده خودتو لوس کردیاااااا جیگرمیییی تووووووو راستی یه راز بهت بگم به بابا نگیاااااااا   ١٦ بهمن تولد بابایی هستش .باید برم کیک بخرم بادکنک و تزیین و ... ولی نمیتونم بادکنک باد کنم بابا یی باید زحمتشو بکشه و واس تولد خودش بادکنک باد کنه ولی جای تو در عوض کیک میخورمممممممممچطوره؟؟؟؟؟   کلی عکس میندازیم تا اومدی مامان بادکنکتو ببینییییییییییی هههههه دوست دارم برم پیش بابا تا غر نزدههههههه امر...
14 بهمن 1390

خاله منا و حس خالگی هههه

سلام سلام صدتا سلام خوبی دخمل گلم؟ تو شکمم راحتی؟ الان که دارم مینویسم داری وول میزنی واس خودتتتت فرشته ی ناز زندگی مایییییییییییی توووووووووو   چند شب پیش که خاله منا اومده بود خونمونو تخت تو رو دید کلی ذوق کرد و گفت با اینکه تو این مدت کلی چیز میز خریدیم واسش احساسی نداشتم الان که تختشو دیدم یه حس عجیبی دارم .انگار ویانا توش خوابیده و می تونم بغلش کنممممممم کلی ذوق داشت.نگین هم از تختت خوشش اومده بود حسابی.از هاپویی که واست خریدمم خوشش اومده بود پس مطمئنم تو هم خوشت میاد عزیز دل مامانننننن   راستی خاله منا اسمتو دوست ندارهههههههههه میگه اسمشو عوض&nb...
14 بهمن 1390

درد شکم مامان و ترس از زایمان زودرس

سلام گل ناز ما   خوبی قند عسلم؟ نمیدونی امروز چه تکونایی نازیییییییییی میخوردیییییی خیلی سعی کردم از تکونات فیلم بگیرم تا بعده ها ببینی ولی نذاشتی کههههه تا فیلم میگرفتم اروم میشدی ههههه ولی با تکونات شکممو تکون میدادی حسابیییییییی یه ور شکممو خالی میکردی و یه ور رو پرررررر   فدات که سفتی بدنت که میاد زیر دستم دلم ضعفففففففف میره واس دیدنتتتتتت و بوسیدنتتتتتت   عزیز دل مامانییییییییی دیشب بالای شکمم مامان مریم درد میکرد خیلییییی نگران شدیم با بابا ساعت ١٢ رفتیم بیمارستان چکاپ شدمو گفتن که مشکلی نیست صدای قلب نانازتم گذاشتن توپ توپ ...
14 بهمن 1390

طلای من سلام

سلام قند عسل   شیرینی زندگی ما جیگر طلاااااااا   نفسسسسسسس   امروز مامان خیلی عصبی شد و بهش فشار وارد شد نه مرخصی مامان اوکی شد نه وضعیت اومدن تو دخمل طلای ما به این دنیا   تو نینی کوچولویی دعات میگیره چون خدا دوست داره واس حل شدن همش دعا کن   فداتتتتتتتتتت که داری وول میزنییییییییی     این روزا دست و پاهای کوچولوتو حس میکنم فداتتتتتتتتتت با اون دست و پاتتتتت   ضربه هات محکم شده وولات زیاد شده من کلی لذت میبر م به دنیا بیای دلم واس این تکونات تنگ میشه هانی مامان و بابااااااا     من برم باز میام ...
13 بهمن 1390